همه ما گاهی دچار افسردگی، غم و اندوه میشویم. به طور مثال وقتی روابط ما با افراد دیگر از هم پاشیده شود. ممکن است شوکه شویم، گریه کنیم، غذا نخوریم، عصبانی شویم، نتوانیم خوب بخوابیم و بداخلاق و مضطرب شویم.
این حالتهای ایجاد شده معمولاً بعد از گذشت چند روز برطرف میشود و فرد به زندگی طبیعی خود باز میگردد. اما آنچه را افسردگی مینامند، به این شکل نیست. بلکه این اصطلاح برای تعریف بیماری شدیدتری به کار میرود که حداقل چند روز طول میکشد و بر جسم و روح و روان فرد اثر میگذارد.
این بیماری ممکن است زندگی فرد را مورد تهدید قرار دهد. هیچ وقت وجود یک علامت تک نشانگر وجود افسردگی و یا به قول معروف افسردگی بالینی در فرد نمی باشد. بسیاری از علایم شبیه یکدیگرند، اما وقتی فرد به افسردگی مبتلا میشود این علائم شدیدتر می شوند و #مدت_بیشتری ادامه مییابند. اگر حالت ناامیدی و افسردگی بر تمام ابعاد زندگی فرد تاثیر بگذارد، ۲ یا چند هفته ادامه پیدا کند و یا به حدی برسد که فرد به فکر خودکشی بیفتید، کار صحیح آن است که از دیگران یاری بطلبید، و راه بهبودی را پیش بگیرد.
به یاد داشته باشید که افسردگی یک بیماری است و میتوانیم از آن بهبودی پیدا کنیم…
انجمن افسردگان گمنام ایران
ظرف درونتان را خالی کنید:
جایگزین کردن باورهای صحیح نیازمند تهی بودن است، زمانیکه وجودتان پر از نفرت، کینه و رنجش است جایی برای افکار مثبت باقی نمی ماند و ذهن مقاومت زیادی در برابر این افکار نشان میدهد. زمانیکه به خاطرات بد می اندیشید یعنی دارید افکار منفی تان را تقویت می کنید و ظرف وجودتان همچنان جایی برای افکار مثبت نخواهد داشت بنابراین وجودتان را از چیزهای منفی خالی کنید.
رنجش ها و کینه ها را رها کنید.
به معنای واقعی توکل کنید.
خاطرات بد را تکرار نکنید.
خودتان را ببخشید.
ناسپاسی نکنید.
هرگز گله و شکایت نکنید.
دست از کنترل دیگران بردارید.
محتاج تایید دیگران نباشید.
عالم در نظم و تعادل کامل به سر می برد.
شما همیشه پاداش کامل اعمالتان را می گیرید.
همیشه از همان دست که می دهید از همان دست می گیرید.
اگر از عالم بیشتر دریافت می کنید به این دلیل است که بیشتر می بخشید.
انجمن افسردگان گمنام ایران
خدمت هر نوع عملی است که از آن طریق ما از وجود خود بخشش میکنیم و هر پست خدماتی نیز نشانه ای از اعتماداست.
ما حکومت نمیکنیم، در ضمن صاحب هیچ پست خدماتی، هیات، کمیته یا جلسهای نیستیم. اگر از روی اتحاد گرد هم جمع شویم،شروع به درخشش خواهیم کرد. یک وجدان گروه آگاه، ارزش تک تک اعضاء گروه را میداند.
یکی از اعضاء، رهبری در انجمن افسردگان گمنام را اینگونه توصیف میکند:
“دادن جایگاهی جهت فرصت درخشش به دیگران”
اجازه درخشش به دیگران دادن میتواند چالش برانگیز باشد زیرا نیاز دارد تا خوب گوش دهیم، قضاوت نکنیم و برای پذیرش ایده ها و پاسخهای نو آماده باشیم. وقتیکه تمایل داریم به ایده ها و پاسخهای قدیمی متعهد بمانیم.
انجمن افسردگان گمنام
ممکن است بخواهیم با خداوند شروع به معامله كنيم و به او قول انجام کارهای بسیاری بدهیم اگر که مشکلمان برطرف شود .
این نوع معامله غیرمعمول نيست ، اما خطرناک است و اغلب مضر .
اگر در دعاهای خود شروع به دادن قول و داشتن توقع کنیم ، خود را در معرض بحرانهای روحانی قرار داده ایم .
باید متوجه بود که نیروی برتر یکی از آن دستگاه هایی نيست که در آن پول می اندازند تا جنس مورد نیاز از آن خارج میشود .
وقتی که زیستن تحت شرایط زندگی را می پذیریم ، به این درک میرسیم که شرايط آن غیر قابل مذاکره است .
انجمن افسردگان گمنام ایران
ایمان داشتن به نیروی برتر از خودمان یک چیز است، و ایمان داشتن به خودمان چیزی دیگر.
برای بعضی از ما مدتی طولانی زمان نیاز است تا به این باور برسیم که ما نیز در این دنیا می توانیم به انجام هدفی والا کمک کنیم، یا در خدمت ارزشها و اهداف عالی خود باشیم. انجام کار درست زمانیکه کسی نگاه نمیکند و ما را تحت نظر ندارد، یک نوع خدمت به باورها و اعتقاداتمان است. بعضی از ما آنرا درستکاری مینامیم، قدم شش آنرا شخصیت و منش میخواند.
نامش را هر چه که بگذاریم، این عمل نظم و انضباطی است که از آن طریق پایه و اساس، رشد و بلوغ خودرا شکل میدهیم.
انجمن افسردگان گمنام ایران
بار الها…
مرا وسیله صلح و آشتی خود قرارده تا آنجا که نفرت است حامل عشق باشم آنجا که گناه و آسیب است حامل بخشش .آنجاکه تردید و نفاق است ،حامل ایمان ویقین .آنجا که ناامیدی است،حامل امید.آنجا که تاریک است،حامل نور آنجا که غم وناامیدی است،حامل شادی باشم. پروردگارا کمکم کن به جای تسلی خواهی، تسلی بخش باشم،به جای توقع درک شدن،درک کنم.به جای دوست داشته شدن ،به دنبال دوست داشتن و عشق ورزیدن باشم.چرا که با دادن است که به دست می آوریم ،با بخشش است که بخشوده میشویم،با مرگ است که به زندگی جاویدان دست پیدا میکنیم .
“آمین”
انجمن افسردگان گمنام ایران
باور داریم که نوشتن لیست نواقص برای بهبودی ما لازم است و کمک می کند تا ما احساس بهتری داشته باشیم، این لیست نباید باعث شرمندگی یا احساس گناه در ما بشود. باید تغییرات را شروع کنیم، در ابتدای کار تغییرات به آهستگی رخ میدهند. با پشتکار و به مرور زمان باید عادت های قدیمی و روش فکر کردنمان را تغییر دهیم تا دنیای شخصیمان را به جایگاه بهتری برای فکر کردن تبدیل نماییم.
کتاب پایه انجمن افسردگان گمنام(قدم هفتم، صفحه ی ۸۹)
بیل ویلسون در مورد افسردگیش میگوید:
“افسردگی من بسیار عمیق و غیر قابل تحمل بود، در حالی که حس می کردم ته گودال عمیقی هستم، آخرین نشانه های غرور و لجبازی در من شکسته شد و خودم را در حال گریستن دیدم. با تمام وجود از نیروی برتر خواستم که خودش را به من نشان دهد و اعلام کردم که آماده ام تا هرکاری برای تغییر اوضاع انجام دهم. ناگهان اتاق با نور سفیدی روشن شد. لحظه ای به نظرم آمد که روی یک کوه ایستاده ام و بادی، نه از جنس هوا بلکه از جنس روح در حال وزیدن است.”
کتاب پایه انجمن افسردگان گمنام
(قدم ششم، صفحه ی ۸۰)
در تمام موارپذیرفتن این که افسردگی باعث ناتوانی ما شده واقعاً چه چیز مثبتی می تواند داشته باشد؟
شاید بگوییم “ما که از قبل هم این موضوع را میدانستیم و به خاطر همین هزینه های زیادی را صرف درمان خودمان کردهایم” اما اگر واقعاً بپذیریم که ناتوان هستیم، به شکل متناقضی نیروی تازه ای دریافت خواهیم کرد. انگار رودخانهای که تا امروز غم و اندوه ما را آبیاری می کرد و باعث رشد آنها می شد راهش را کج کند و برود.
شاید بگوییم “سردرگمی ما که هنوز برطرف نشده است، اینها چگونه واقعاً کار میکنند” وقتی اقرار می کنیم که شکست خوردهایم، غرورمان از بین میرود. زمانی که بپذیریم ناتوانیم و در کنارمان فقط دوازده قدم و رابطه دوستانه با اعضا وجود دارد، مثل این است که اشعه نور به جسم و قلبمان بتابد و بگوییم “خوب تمام عمر داشتم مسیر افسردگی را می رفتم اما حالا می خواهم به روش شما زندگی کردن را امتحان کنم”.
در تمام موارد انحرافات شناختی و طرز تفکر اشتباهی که منجر به افسردگی م شده بود، قطعاً من مقصر بودم.
در مورد من تمام انحرافات فکری ام ناشی از رنجش اساسی و اولیه من از خداوند بود چون زندگی آنطور که من می خواستم برایم پیش نرفته بود. این رنجش منشاء انحراف فکری من در تمام رنجش هایم بود.
ریشه اصلی این انحراف در مورد خداوند و زندگی چه بود؟ یکی از ریشه هایی که پیدا کردم حسادت بود. من تمام طغیان های حسادت در زندگی ام را بررسی کردم و برای ریشه کن شدن یک یک آنها دعا کردم. فهمیدم که من به همه زنهای جوان تر و زیباتر از خودم حسادت می کردم، من به همه ادمهای پولدارتر از خودم حسادت میکردم، من به همه آنهایی که از من باهوش تر هنرمند تر و فعالتر بودند حسادت میکردم.
خندهدار است در مورد همه آدمها و موفقیتهایی که میشناختم نشانههایی از حس حسادت در خودم پیدا کردم. با نگاهی به فرهنگ جامعه خودمان سعی کردم بفهمم که منشاء بعضی از این حسادت ها کجاست.